مهمان مهتاب روایتی است از آدمهایی که ریشهشان را جا گذاشتهاند و آرزوهاشان را به دوش میکشند. این رمان قصهی سفر اجباری دو خانوادهی جنگزده با دو داستان موازی است؛ حکایت دو قهرمان از یک جنس اما با دو دنیای متفاوت. فرهاد حسنزاده، (۱۳۴۱، آبادان) نویسنده و روزنامهنگار، اگر چه بیشتر عمر نویسندگیاش را صرف نوشتن برای کودکان و نوجوانان کرده و در این حوزه اعتبار دارد، اما چند کتاب بزرگسالانه هم نوشته است که مورد توجه منتقدان قرار گرفتهاند. از جمله همین کتاب و رمان حیاط خلوت. مهمان مهتاب سال ۱۳۷۹ در جشنوارهی ادب پایداری برگزیده شد.
مینی بوس راه افتاد و از در گاراژ بیرون رفت.
فاضل نفس راحتی کشید و از کنار پرده ی زرشکی، کامل را که هنوز ایستاده بود نگاه کرد. لحظه ای از ذهنش گذشت: « شاید دیگه نبینُمش! »
و دیدش که همان طور با غرور تکیه داده به دیوار و رفتن مینی بوس را نگاه می کند. نخ نگاه ها کش آمد و سر چهارراه بعدی پاره شد.
صورتش می سوخت. اصلاً انتظار آن سیلی را نداشت. نه به احترام بزرگ تر بودنش. مگر بیش تر از پانزده دقیقه بزرگ تر بود؟ که آن هم به حساب نمی آمد. اهل زدن هم نبود. گیج و مبهوت، تکیه از دیوار شوره بسته ی گاراژ گرفته بود و صاف به چشم های شعله ورش زل زده بود: « هیچ وقت نمی بخشُمت، کامل! دیگه نه مو، نه تو. »
و کامل با صدایی دو رگه و عصبی گفته بود: « به درک! دیگه نمی خوام ریخت ته ببینُم. » و فاضل پیش از آن که اشک جلوی چشمش را تار کند، تند رفته بود طرف مینی بوس و سوار شده بود مینی بوس خیابان های شلوغ ماهشهر را پشت سر گذاشت و راه بیابان را پیش گرفت. هوا بد بود
ما این کتاب به خوانندگان رمان های شیرین توصیه میشود.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.