نویسنده خود یک بار در تنها گفتوگویش با ” فرنگیس حبیبی ” از بخش فارسی رادیو فرانسه ” یوزپلنگ ” را استعارهای از نسل ، نهاد ، آرمان و کسانی میداند که همانند ” نوع ” یوزپلنگ ، در آستانهی انقراض و ” مورد هجوم ” هستند ؛ باورها ، هستیها و کسانی که به گذشتههای نزدیک یا دورتر ما تعلق دارند و شاید دیگربار در تاریخ تکرار نشوند. بیژن نجدی نویسندهای با ذوق ادبی است که داستانهایش در سبکهای واقعگرایی و فراواقعگرایی است. وی از پیشگامان داستان نویسی پست مدرن در ایران به شمار می آید. نشانههای سبک واقع گرایی از زندگی ملموس شخصیتها در بخشهای مختلف برخی از این داستانها و نشانههای سبک فراواقعیت گرایی از هم ذات پنداری با اشیای بیجان در تعداد دیگری از داستانها است که به طور بارز به ذهن خواننده کتاب منعکس میشود.
ابتدا کتاب با وصیتنامه زیبای نجدی روبه رو میشویم. و تمام داستانهای مجموعه شاعرانه است و پر از تعابیرها و تشبیهات منحصر به فرد خود نجدی و همین است که او را صاحب سبک میکند.
اولین داستان سپرده به زمین است. زوجی که بدون فرزند ماندهاند و سالهاست در مورد این مشاجره میکنند که اگر فرزند داشتند اسمش را چه میگذاشتند. و در آخر فرزند مردهای پیدا میکنند و تصمیم به دفنش میگیرند تا شاید بتوانند دوستش داشته باشند. این داستان بیشتر نشان میدهد که روستایی همه بدبختی خود را از چشم شهری میبیند، آنجا که جسدی زیر پل افتاده بود و علت مرگ مشخص نیست. جایی که در داستان از علت مرگ او پرده برمیدارد ، گذشتن قطاری از روی پل دهکده است که صدایش «هفته ای دو بار از آن بالا میآمد ؛ از پنجره میگذشت و روی تکهی شکستهای از گچبری های سقف ، تمام میشد.» عبور قطارکه مظهر تمدن شهری است به هر دلیل باعث مرگ روستایی زادهای میشود که کسی را هم ندارد و هیچ کس برای گرفتن جسدش به درمانگاه روستا رجوع نمیکند. من این داستان را بسیار دوست داشتم.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.