۴ کتاب داستایوسکی که باید بخوانید
داستایوسکی از نویسندگان بسیار مطرح کشور روسیه بود که با آثار خود باعث شد تا در تاریخ ماندگار شود . کتاب های داستایوسکی فهم بسیار خوبی نسبت به دنیای مدرن کنونی می دهد و از این روی خواندن برخی از کتب داستایوسکی را به همه توصیه می کنیم .
در این مقاله سعی میکنیم به معرفی اجمالی از برخی کتاب های داستایوسکی بپردازیم.
رمان جنگ و صلح
رمان با ماجرای یک مهمانی آغاز میشود. صلح و آرامش در همهجا برقرار است و خواننده در این مهمانی با برخی از شخصیتهای مهم کتاب آشنا میشود. این مهمانی وضعیت جامعه اشرافزاده را قبل از جنگ نشان میدهد.
اما در اواخر همین مهمانی که سراسر شادی و زیبایی است، زمزمههایی از جنگ وجود دارد. افراد مختلف درباره ناپلئون صحبت میکنند که چگونه در اروپا ناآرامی ایجاد کرده است و به دنبال کشورکشایی در جهان است. جوانان با حرارت از ناپلئون صحبت میکنند و هیچ فکر نمیکنند که او ممکن است روزی به روسیه هم حمله کند. همچنین از اعلامیههای جنگ میگویند و اینکه آیا باید در جنگ احتمالی شرکت کنند یا نه.
تقریبا در همه جای کتاب شما با توصیفات درجهیک روبهرو هستید و این موضوع در قسمتهای جنگی کتاب به بالاترین سطح خود میرسد. جایی که ارتش دو کشور با هم روبهرو میشوند و این فکر در ذهنها شکل میگیرد که آیا اصلا این جنگ ضروری است؟ چرا من باید در این جنگ شرکت کنم و چرا باید طرف مقابل را بکشم؟ رشد شخصیتی افراد در مواجهه با این جنگ به خوبی در کتاب نشان داده شده است و ما میبینیم که در جنگ، آدمهای بیگناهی حضور دارند که زندگی برای آنها میتوانست به طور کلی متفاوت باشد.
قطعا اگر با ادبیات روسیه آشنایی داشته باشید میدانید که وجود شخصیتهای متعدد در کتابها امری عادی است. اما این موضوع در رمان جنگ و صلح به اوج خود رسیده است و برای خوانندهای که تا به حال سراغ ادبیات روسیه نرفته، ممکن است گیجکننده باشد. بنابراین پیشنهاد ما این است که اگر تا به حال سراغ ادبیات روسیه نرفتهاید، برای اولین کتاب، رمان جنگ و صلح را انتخاب نکنید. البته این صرفا یک پیشنهاد است و بدون تردید خواننده حرفهای مشکلی با شخصیتها و داستان گسترده کتاب نخواهد داشت.
رمان قمارباز
این داستان از زبان یک معلم جوان روسی به نام الکسی ایوانویچ روایت می شود که نزد یک ژنرال روسی مشغول است. آنها برای مدتی در شهر رولتنبورگ ساکن بودند که در آن شهر بازی قماری به نام “رولت” مشهوراست. ژنرال تمام ثروت خود را باخته و به یک مرد فرانسوی(مارکی دو گریو ) مبلغ بسیاری بدهکار است و منتظر مرگ عمه اش است تا ثروت او را به ارث ببرد.
همچنین به نظر می آید که مرد فرانسوی با نادختر ژنرال(پولینا الکساندرونا ) در ارتباط است و معلم جوان نیز، که جوانی ساده، خوشباور و عین حال زباندراز است عاشق نادختری ژنرال یعنی پولینا است. در حدی که حاضر است برای او هر کاری انجام دهد، حتی حاضر است خودکشی کند.
پولینا یکی از شخصیتهای کلیدی رمان قمارباز است. او با افراد مختلف کتاب، روابط مرموز و عجیبی دارد و در این میان بیشتر از همه این معلم جوان را دست میاندازد و از او در جهت منافع خود استفاده میکند. به او پول میدهد تا قمار کند و پولی که احتیاج دارد را برایش فراهم کند و قماربازی معلم جوان از همینجا آغاز می شود و اموالش را در این راه از دست میدهد. تنها الکسی نیست که در این داستان دست به قمار میزند. عمه ژنرال که زن بسیار ثروتمندی است از مسکو به دیدن آنها میآید او وسوسه میشود تا قمار کند و او نیز با قمار تمام ثروتش را از دست میدهد. عمه ای که همه اهل خانواده برای سهم ارث او دندان تیز کرده بودند و حالا با باختن او در قمار امید آنها ناامید شده بود.
برادران کارامازوف
در همان ابتدای کار و با خواندن اولین جملات داستان، خواننده متوجه میشود که این رمان با دیگر رمانهای داستایفسکی متفاوت است. نویسنده در ابتدای داستان موضوع مهمی را بیان میکند و این موضوع مهم، مرگ اسرارآمیز و دلخراش زمیندار مشهور فیودور پاولویچ کارامازوف است. فردی که این رمان درباره او و پسرانش است. فردی که از گونهی آدمهای عجیب روزگار است، از گونهای که فراوان به آنها برخورد میکنیم. اما قبل از این اتفاق مهم روای داستان یک مقدمه آورده است.
در مقدمهای که روای داستان آورده است و اتفاقا خودش آن را زاید میداند، او قهرمان رمان را آلکسی فیودورویچ کارامازوف معرفی میکند. آلکسی یا آلیوشا سومین پسر فیودور پاولویچ است که راوی اعتقاد دارد به هیچ وجه مرد بزرگی نیست اما با این حال او را قهرمان داستان میداند. همین موضوع ذهن خواننده را درگیر میکند و خواننده درنهایت باید به این سوال پاسخ دهد که چرا آلکسی فیودورویچ قهرمان این رمان است.
فیودور پاولویچ دو بار ازدواج کرده است و سه پسر دارد. بزرگترین پسرش یعنی دمیتری فیودورویچ از زن اولش است و دو پسر دیگر یعنی ایوان و آلیوشا از زن دومش هستند. در فصلهای اول رمان داستان این خانواده کوچک نازنین بیان میشود و سرگذشت این دو ازدواج و سرگذشت هر کدام از پسرها روایت میشود.
مرگ ایوان ایلیچ
ایوان وقتی به مرگش نزدیک می شود، مراحل انکار، ترس، خشم، انزجار و در آخر پذیرش را پشت سر می گذارد.ابتدا نمی خواهد مرگش را قبول کند، به زندگی گذشته و لذت های بچگی اش چنگ می زند، مرگ را شبیه چاهی می بیند که انتهایش تاریکی مطلق است.ولی رفته رفته مرگ آینه ای مقابل زندگی پیشین خودش می شود، اشتباهاتش را مثل پتکی به صورتش میکوبد و او را به خودشناسی می رساند.
ایوان در راه رسیدن به مرگ، مراحل معرفت و شناختش را طی می کند. و در آخر، انتهای همان چاه سیاهی که انتظارش را می کشید، روشنایی را میابد.
تالستوی در این کتاب از مرگ به عنوان ابزاری برای نشان دادن ارزش زندگی استفاده کرده است و چه خوب و دقیق هم کارش را بلد بوده. “ایوان ایلیچ” که معادل واژه اش “انسان فانی” یا همان “آدمیزاد” است، تک تک ما انسان ها هستیم، بدون استثنا. و سرنوشت زندگی ایوان ایلیچ، سرنوشت بشر است. که همه طرز زندگی اشتباهی را پیش میگیریم، و وقتی بوی مرگ به مشاممان خورد، همه ی ما به این سوال برمیخوریم که “آیا واقعا زندگی کرده ام؟” و انگار چیزی بهتر از مرگ، نمیتواند نشانگر زندگی ما باشد.
قطعا جنگ و صلح و آناکارنینا، شاهکارهای تالستوی هستند، ولی این کتاب بخاطر حجم تقریبا کم و نثر روانی که دارد شروع مناسبی برای آشنایی با ادبیات تالستوی است.
دیدگاهها